جدول جو
جدول جو

معنی علی سقاط - جستجوی لغت در جدول جو

علی سقاط(عَ یِ سَقْ قا)
ابن محمد بن علی مغربی. مشهور به سقاط و مکنی به ابوالحسن. متکلم و شاعر بود. در فاس متولد شد و در سال 1183 هجری قمری در مصر درگذشت. او را ارجوزه ای است در توحید. و نیز فهرستی دارد. (از معجم المؤلفین از دلیل مؤرخ المغرب ابن سوده ص 357 و فهرست الخدیویه ج 2 ص 26)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ سَقْ قا)
ابن ابی بکر بن عبدالرحمان سقاف علوی. ملقب به نورالدین. و در هدیهالعارفین نام او به صورت ’علی بن ابی بکر بن عبدالرحمان بن محمد باعلوی’ آمده است. وی فقیه و صوفی و شاعر و تولد و وفات او در مدینه بود. (818- 895 هجری قمری). او راست: 1- البرقه المشیقه فی الباس الخرقه الانیقه. 2- الدر المدهش البهی فی مناقب الشیخ سعد بن علی. 3- دیوان شعر. 4- کتابی در علم میقات. 5- کتاب النکاح. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 1738 و هدیه العارفین ج 1 ص 738 و ایضاح المکنون ج 1 ص 177 و 448 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 74 و کنزالبراهین جعفری ص 70 و فهرس الفهارس کتانی ج 1 ص 180)
ابن شیخ بن محمد بن علی سقاف علوی. مشهور به ابن شهاب الدین. نسابه بود و در سال 1136 هجری قمری در تریم از بلاد حضرموت متولد شد، و در سال 1203 ه. ق. در شجر درگذشت. او راست: الشجره العلیه، در 14 جلد. (از معجم المؤلفین از اعلام زرکلی ج 5 ص 106)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَقْ قا)
ابن شعیب سقا. وی از مشایخ تصوف و اهل حیرۀ نیشابور بود و با ابوحفص صحبت داشت. گویند که او پنجاه وپنج بار حج کرده است. (از نفحات الانس جامی چ توحیدی پور ص 108)
لغت نامه دهخدا
(عَیِ خَرْ را)
ابن عثمان خراط، ملقّب به علاءالدین. وی در سال 739 هجری قمری در دمشق درگذشت. او را خطبه ها و مقاماتی است. (از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 122. الدراس نعیمی ج 1 ص 215)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَقْ قا)
ابن قاسم بن محمد تجیبی مغربی. مشهور به زقاق و مکنی به ابوالحسن. فقیه و شاعر و از مردم فاس بود. از غرناطه نیز دیدن کرد و نزد برخی از علمای آنجا بکسب دانش پرداخت و در سال 912 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- لامیه ای در علم قضاء. 2- المنهج المنتخب الی اصول عزیت فی المذهب. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 398 و هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 740 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 136)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دَقْ قا)
ابن عبیدالله دقیقی بغدادی، مشهور به دقاق و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابوالقاسم (علی بن عبیدالله دقاق) و علی (ابن عبیدالله...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَیْ یا)
ابن محمد بن علی بن فارس، مشهور به خیاط بغدادی و مکنّی به ابوالحسن. از قاریان به شمار می رفت و در سال 450 هجری قمریدر قید حیات بود. او راست: الجامع فی القرأات العشرو قراءه الاعمش. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 573. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 576)
ابن حفناوی. وی طبیب بود. او راست: فتح الرحمان فی بدء خلق الانسان، که در سال 1213 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الازهریه ج 6 ص 124)
ابن ابی سعد بن ابی الفرج خیاط، مکنّی به ابوالحسن. فقیه و واعظ و اخباری اوایل قرن ششم هجری بود. او راست: الجامع فی الاخبار. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 99)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَطْ طا)
میر علی خطاط، حسینی تبریزی خطاط، ملقّب به ظهیرالدین و قدوهالکتاب و مشهور به واضح. رجوع به علی تبریزی (حسینی...، شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَیْ یا)
ابن ابی بکر بن علی هروی موصلی. مکنی به ابوالحسن. رحالۀ قرن 6 هجری قمری رجوع به ابوالحسن سیاح و علی (ابن ابی بکربن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ قَ)
ابن محمد بن احمد بن ابراهیم حجازی شافعی. مشهور به سقطی. متوفی در حدود سال 880 هجری قمری او راست:کشف طریق الوفا الموصله الی قدم أهل الصفا. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 736)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَقْ قا)
ابن عبدالقادر بن محمد قرافی قاهری نقاش ملقب به نورالدین. وی عالم در علوم هندسی بود و در سال 880 هجری قمری درگذشت. او راست: عمدهالحذاق فی العمل فی سائر الاّفاق. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ سَقْ قا)
ابن سیداحمد بن عبدالرحمان سقاف شافعی، بزرگ سادات مکه (متوفی به سال 1080 هجری قمری). او راست: 1- علاج الامراض الردیه بشرح الوصیه الحدادیه. 2- فتح العلوم باحکام السلام. 3- الفوائد المکیه فیما یحتاجه طلبه الشافعیه. 4-قمع الشهوه عن تناول التنباک و الکفته و القاه و القهوه. 5- القوافل الملیه فی الفوائد الکلیه. 6- القول الجامع المتین فی بعض المهم من حقوق اخواننا المسلمین. 7- القول الجامع النجیح فی احکام صلاه التسابیح. 8- الکواکب الاجوج بأحکام الملائکه و الجن و الشیاطین و یأجوج و مأجوج. (از هدیه العارفین ج 1 ص 667)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان، شهرستان رشت. واقع در 8هزارگزی شمال کوچصفهان و 5هزارگزی راه شوسۀ کوچصفهان به رشت. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از خمام رود که از شعب سفیدرود است تأمین می شود. و محصول آن برنج، صیفی و مختصری ابریشم است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 37 هزارگزی شمال خاوری کدکن و 7 هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. ناحیه ای است دامنه، گرمسیر، و دارای 140 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. راه آن مالرو است و از طریق شمال مستعلی میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا